رجارلغتنامه دهخدارجار. [ رُ ] (اِخ ) رژر. صقلی افرنجی ، حکمدار و صاحب صقلیه . ابوعبد محمد ادریسی کتاب «نزهةالاَّفاق » را بنام او کرد و نیز کره ای از سیم برای او ساخته است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
ریگزارلغتنامه دهخداریگزار. (اِ مرکب ) زمینی که همه ٔ آن ریگ باشد. (ناظم الاطباء). ارض محصحصة. ریگ . ریگستان . ریگ بوم . رملة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریگستان شود.
بنی زیریلغتنامه دهخدابنی زیری . [ ب َ ] (اِخ ) حکامی که از سال 362 تا 543 هَ . ق . در تونس حکومت کردند. اولین آنها یوسف بلکین بن زیری (362 هَ . ق .) و آخرینشان الحسن بن علی (<span class="hl" dir=
ادریسیلغتنامه دهخداادریسی . [ اِ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن محمد. یکی از مشاهیر علمای اسلام ، از نسل حکام اندلس که به اَدارِسه مشهور بودند. وی بنام شریف ادریسی مشتهر است . مولد او در 493 هَ . ق . بسته بود و در قرطبه بتحصیل علوم خاصه جغرافیا و هیأت و نجوم و طب و
دارجارلغتنامه دهخدادارجار. (اِخ ) دهی از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل در 4هزارگزی جنوب سولده . دشت . معتدل . مرطوب مالاریائی و دارای 110 تن سکنه است . آب آن از ناتل رود.محصول آنجا برنج ، و مختصر غلات . شغل اهالی زراعت ا
کرجارلغتنامه دهخداکرجار. [ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد اردهال قمصر در شهرستان کاشان . کوهستانی ، وسردسیر، و سکنه ٔ آن 880 تن است . صنایع دستی زنان آنجا قالی بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
فرجارلغتنامه دهخدافرجار. [ ف ِ ] (معرب ، اِ) معرب پرگار و آن آلتی باشد که بدان دائره کشند. (برهان ). بِرکار. بیکار. معرب پرگار فارسی . (از اقرب الموارد). رجوع به پرگار شود.
فرجاردیکشنری عربی به فارسیکوليس , نوعي پرگار که براي اندازه گيري ضخامت يا قطر اجسام بکار ميرود , فندق شکن , گازانبر