راهگانلغتنامه دهخداراهگان . (ص نسبی ) بر وزن و معنی رایگان . (از برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). رایگان . چیز مفت که درعوض و بدل آن چیزی نباید داد. (ناظم الاطباء). این کلمه مرکب است از «راه » بمعنی طریق و «گان » که پسوند نسبت است و غالباً «های » آن به «یاء» مبدل شود و رایگان گویند، مانند شای
پیراهانلغتنامه دهخداپیراهان . (اِ) پیراهن . پیرهن . پیرهند. کرته . قمیص : این نفس جان دامنم برتافته ست بوی پیراهان یوسف یافته ست . مولوی .برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی . مولوی .رج
میان راهانلغتنامه دهخدامیان راهان . (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان ، واقع در 22هزارگزی شمال باختری صحنه با 300 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class
گلراعیانHypericaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از مالپیگیسانانِ علفی درختچهای یا درختی با شیرابۀ بیرنگ یا رنگی که برگهای آنها اغلب منقوط و گلبرگهایشان جداازهم و زرد است
رایگانفرهنگ فارسی عمید۱. چیزی که بدون پرداخت پول یا بدون رنج و زحمت بهدست آید؛ مفت؛ مجانی.۲. [عامیانه، مجاز] صمیمی.۳. (قید) بدون دریافت حقالزحمه.۴. ‹راهگان› [قدیمی] چیزی که در راه پیدا کنند.۵. [قدیمی، مجاز] پَست؛ بیارزش.
رایگانلغتنامه دهخدارایگان . [ ی ْ / ی ِ ] (ص نسبی ) راهگان . هر چیز که در راه یابند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (جهانگیری ). هر چیز مفت و چلمه که آن را عوض و بدلی نباید داد. (از برهان ) (ناظم الاطباء). مفت . (رشیدی ). چیزی که در راه یافت شود. (غیاث اللغات ). هر
یلغتنامه دهخدای . (حرف ) نشانه ٔ حرف سی و دوم یعنی آخرین حرف از الفبای فارسی و حرف بیست و هشتم از الفبای عربی و حرف دهم از الفبای ابجدی است . در حساب جُمَّل آن را دَه گیرند. نام آن «یا»، «یاء»، «ی » و «یی » است و در خط به صورتهای زیر نوشته و با اصطلاحات «ی تنها» چنانکه «ی » در «خدای » و «ی