مفتعللغتنامه دهخدامفتعل . [ م ُ ت َ ع َ ] (ع ص ) کار سترگ و دشوار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): جاء فلان بالمفتعل ؛ فلان با کار عظیم آمد. || تزویرشده . گویند: هذا کتاب مفتعل ؛
مفتعللغتنامه دهخدامفتعل . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) شارلاتان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).شیاد. مزور. حقه باز. فریبکار. اهل خدعه و تزویر : بر هر مردمی واجب است که ... اندکی از علم
مفتعلفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ عِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به عمل آورنده ، ابداع کننده . 2 - تزویر کننده (خط ).
مفتعلیلغتنامه دهخدامفتعلی . [ م ُ ت َ ع ِ ](حامص ) شیادی . مزوری . فریبکاری . مکاری : بفریباندهر روز دلم را ز سخن آن سراپای فریبندگی و مفتعلی . فرخی .بیرون برد از سر بدان مفتعلی ش
مفتعلیلغتنامه دهخدامفتعلی . [ م ُ ت َ ع ِ ](حامص ) شیادی . مزوری . فریبکاری . مکاری : بفریباندهر روز دلم را ز سخن آن سراپای فریبندگی و مفتعلی . فرخی .بیرون برد از سر بدان مفتعلی ش