دستپاچگیلغتنامه دهخدادستپاچگی . [ دَ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دستپاچه . دستپاچه بودن . تعجیل . عجله . شتابزدگی . (ناظم الاطباء). عجولی . استعجال . شتاب . اضطراب . (یادداشت مرحوم دهخدا).- با دستپاچگی ؛ با عجله . با شتاب .
دستپاچگیدیکشنری فارسی به انگلیسیembarrassment, flap, fluster, heebie-jeebies, nervousness, panic, twitter
دستالغتنامه دهخدادستا. [دَ ] (اِ مرکب ) مخفف و مرخم دستار است که مندیل و روپاک باشد. (برهان ) (آنندراج ). مرخم دستار. (جهانگیری ). روپاک باشد و دستمال و آنچه بر دور دستار پیچند.دستار و عمامه و مندیل . (ناظم الاطباء) : بسکه می شویم و می کوبم بازجبه ٔ خویشتن و دس
جکان دستالغتنامه دهخداجکان دستا. [ ] (اِخ ) از مزارع طبس مسینا از محال قاینات است و حالا بایر میباشد. (مرآت البلدان ج 4).
دستی دستیلغتنامه دهخدادستی دستی . [ دَ دَ ] (ق مرکب ) عامداً. عمداً. بعمد. قاصداً. قصداً. بقصد. عالماً. به اراده ٔ خود. بی اجبار. دستی . و رجوع به دستی شود.
هول هولکیلغتنامه دهخداهول هولکی . [ هََ هََ ل َ / هُو هُو ل َ] (ص نسبی ، ق مرکب ) با دستپاچگی و با نهایت شتاب .
هولکیلغتنامه دهخداهولکی . [ هََ / هُو ل َ ] (ص نسبی ،ق ) در تداول عامه ، بشتاب . (یادداشت مرحوم دهخدا).- هول هولکی ؛ شتابزده . به شتابی تمام . با دستپاچگی .
عجلهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه عجله، دستپاچگی، سراسیمگی، فعالیت فقدان آمادگی، تأخیر سرعت، شتاب، بیپروایی بیصبری، حالت تهییجشده اضطرار، اورژانس، اهمیت تعجیل، خوشقولی، پیشدستی