داغ بالای داغلغتنامه دهخداداغ بالای داغ . [ ی ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از رسیدن مصائب پی درپی است . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). دردی پس دردی . رنجی پس رنجی دیگر. تعب و المی بدنبال الم و تعبی دیگر.
داکلغتنامه دهخداداک . (اِ) اسم هندی عنب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). داکهه . انگور. اسم درخت عنب است . تاک . || نهال خرما. فسیل .
داکلغتنامه دهخداداک . (اِ) تکیه گاه عموماً و چوبی که دیوار و در را بر آن محکم سازند خصوصاً. || تکیه کردن . || بهندی قاصدانی را گویند که بفاصله ٔ یک میل و دو میل باشند و خطوط مردم را دست بدست برسانند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
دکداکلغتنامه دهخدادکداک . [ دَ ] (ع اِ) ریگ انباشته و برابر شده ، یا ریگ چسفیده ٔ برهم نشسته ، یا زمین درشت . (منتهی الارب ). دکدک . ج ، دَکادِک ، دَکادیک . (اقرب الموارد).
داکلغتنامه دهخداداک . (اِ) اسم هندی عنب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). داکهه . انگور. اسم درخت عنب است . تاک . || نهال خرما. فسیل .
داکلغتنامه دهخداداک . (اِ) تکیه گاه عموماً و چوبی که دیوار و در را بر آن محکم سازند خصوصاً. || تکیه کردن . || بهندی قاصدانی را گویند که بفاصله ٔ یک میل و دو میل باشند و خطوط مردم را دست بدست برسانند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ).
روحی فداکلغتنامه دهخداروحی فداک .[ ف ِ ] (ع جمله ٔ دعایی ) جانم فدای تو باد، در عناوین نامه های دوستانه مینویسند یا بدوست خود میگویند:ای تن تو پاکتر از جان پاک روح تو پرورده ٔ روحی فداک . نظامی .و رجوع به آنندراج شود.