خماحلغتنامه دهخداخماح . [ خ ُ ] (ع اِ) یک نوع گیاهی است مخصوص به یمن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
خماعلغتنامه دهخداخماع . [ خ ُ ] (ع اِمص ) خمیدگی کفتار در رفتار. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خموعلغتنامه دهخداخموع . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) زن فاجره . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خموعلغتنامه دهخداخموع . [ خ ُ ] (ع مص )مصدر دیگر است برای «خمعان » و «خمع». (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). رجوع به خمع شود.
خیمعلغتنامه دهخداخیمع. [ خ َ م َ ] (ع ص ، اِ) زن زناکار. زن فاجر. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).