خرزةلغتنامه دهخداخرزة. [ خ َ زَ ] (اِخ ) آنرا نام جایگاهی از نواحی نجد و یمامه گفته اند. (از معجم البلدان ).
خرزةلغتنامه دهخداخرزة. [ خ َ زَ ] (اِخ ) نام آبی مر طایفه ٔ فرازة را که بین زمین آنان و زمین بنی اسد قرار دارد. (از معجم البلدان ).
خرزةلغتنامه دهخداخرزة. [ خ َ زَ ] (ع اِ) مهره . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ) (زمخشری ) (حبیش تفلیسی ). ج ، خرزات . || آنچه در رشته کشیده میشود. (تاج العروس ) (منتهی الارب ). ج ، خرزات . || گیاهی است شورمزه که دانه های مدور آن از سر تا قدم وی منظوم است . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ). ج ،
خرزةلغتنامه دهخداخرزة. [ خ ُ زَ ] (ع اِ) درز موزه و مَشک و جز آن . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || بخیه . (دهار). ج ، خُرَز.
خرجةلغتنامه دهخداخرجة. [ خ َ رَ ج َ ] (اِخ ) نام آبی است و فراءآنرا در «باب خاء» آورده است . (از معجم البلدان ).
خرجةلغتنامه دهخداخرجة. [ خ ُ ج َ ] (ع ص ) بیرون شدکننده بسیار. منه : رجل خرجه ولجة؛ مردی که بیرون شد و آمد کند. (از منتهی الارب ).
خرزهلغتنامه دهخداخرزه . [ خ َ زَ / زِ ] (اِ) آلت تناسل که آن سطبرو دراز و گنده و ناتراشیده باشد. (از برهان قاطع). قضیب . نره . (از ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). شرم مرد. (یادداشت بخط مؤلف ) : زین سان که ... تو میخ
خرزةالبقرلغتنامه دهخداخرزةالبقر. [خ َ زَ تُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نام رملی است که در زهره ٔ گاو پیدا میشود. (از ناظم الاطباء). ورس . حجرالبقر. (یادداشت مؤلف ).
خرزةالبقرلغتنامه دهخداخرزةالبقر. [خ َ زَ تُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) نام رملی است که در زهره ٔ گاو پیدا میشود. (از ناظم الاطباء). ورس . حجرالبقر. (یادداشت مؤلف ).