برسیمینلغتنامه دهخدابرسیمین . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوندپور بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. ده مزبور از دو محل بفاصله ٔ دو کیلومتر بنام علیا و سفلی تشکیل گردیده و قسمت علیای آن 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5</s
بریشمینلغتنامه دهخدابریشمین . [ ب َ ش َ ] (ص نسبی ) ابریشمین : چنگ بریشمین سلب کرده پلاس دامنش چون تن زاهدان کز او بوی ریای نو زند. خاقانی .- بریشمین کلاه ؛ که کلاه ابریشمین دارد :
ناره کردنلغتنامه دهخداناره کردن . [ رَ/ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بریسمان کشیدن . بند کردن سبحه و مهره و امثال آن . (یادداشت مؤلف ) : چنان چون برشته کند مهره مردیلان را به نیزه همی ناره کرد.اسدی .