منجوقلغتنامه دهخدامنجوق . [ م َ / م ُ ] (اِ) ماهچه ٔ علم و چتر... معلوم نشد که این لفظ ترکی است یا فارسی ، چون قاف دارد ظاهر می شود فارسی است . (فرهنگ رشیدی ). ماهچه ٔ علم و چتر و آن چیزی می باشد که از زر و سیم و غیره راست کرده بر سر علم لشکر و غیره می نهند و
منجوقفرهنگ فارسی عمید۱. دانههای ریز شیشهای شبیه دانۀ تسبیح که به لباسهای زنانه میدوزند.۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.۳. [قدیمی] چتر.
منجوقفرهنگ فارسی معین(مَ یا مُ) (اِ.) 1 - گوی های ریز شیشه ای که به لباس های زنانه می دوزند. 2 - ماهچة عَلَم ، آنچه که بر سر علم و رایت نصب کنند. 3 - چتر، سایبان .
مُنَجُّوکَفرهنگ واژگان قرآننجات دهندگان تو (در اصل منجون بوده كه نون آن به دليل مضاف واقع شدن حذف گرديده است)
منجوقلغتنامه دهخدامنجوق . [ م َ / م ُ ] (اِ) ماهچه ٔ علم و چتر... معلوم نشد که این لفظ ترکی است یا فارسی ، چون قاف دارد ظاهر می شود فارسی است . (فرهنگ رشیدی ). ماهچه ٔ علم و چتر و آن چیزی می باشد که از زر و سیم و غیره راست کرده بر سر علم لشکر و غیره می نهند و
منجوقفرهنگ فارسی عمید۱. دانههای ریز شیشهای شبیه دانۀ تسبیح که به لباسهای زنانه میدوزند.۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.۳. [قدیمی] چتر.
منجوقفرهنگ فارسی معین(مَ یا مُ) (اِ.) 1 - گوی های ریز شیشه ای که به لباس های زنانه می دوزند. 2 - ماهچة عَلَم ، آنچه که بر سر علم و رایت نصب کنند. 3 - چتر، سایبان .
منجوقلغتنامه دهخدامنجوق . [ م َ / م ُ ] (اِ) ماهچه ٔ علم و چتر... معلوم نشد که این لفظ ترکی است یا فارسی ، چون قاف دارد ظاهر می شود فارسی است . (فرهنگ رشیدی ). ماهچه ٔ علم و چتر و آن چیزی می باشد که از زر و سیم و غیره راست کرده بر سر علم لشکر و غیره می نهند و
منجوقفرهنگ فارسی عمید۱. دانههای ریز شیشهای شبیه دانۀ تسبیح که به لباسهای زنانه میدوزند.۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.۳. [قدیمی] چتر.
طاسک منجوقلغتنامه دهخداطاسک منجوق . [ س َ ک ِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )منجوق . ماهچه ٔ علم . و طاسک چیزی است شبیه به طاس کوچک که در منجوق و پرچم تعبیه میشده است : ز موج خون که بر میشد بعیوق پر از خون گشته طاسکهای منجوق .نظامی .