حنثرلغتنامه دهخداحنثر. [ ح َ ث َ ] (ع ص ) حنثری . مرد احمق . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
عنترلغتنامه دهخداعنتر. [ ع َ ت َ ] (اِخ ) ابن شدادبن عمروبن معاویه ٔ عبسی . رجوع به عنترة (ابن شدادبن ...) شود.
عنترلغتنامه دهخداعنتر. [ ع َ ت َ / ع ُ ت َ / ع ُ ت ُ] (ع اِ) مگس یا خرمگس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خرمگس . (ناظم الاطباء). مگس و گویند مگس ازرق و کبودرنگ ، و یک دانه ٔ آن را عنترة گویند. (از اقرب الموارد). || پستانداری اس
حنثرهلغتنامه دهخداحنثره . [ ح َ ث َ رَ ] (ع اِمص )تنگی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ضیق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حنتره شود.
حنثریلغتنامه دهخداحنثری . [ ح َ ث َ ری ی ] (ع ص ) رجل حنثری ؛ مرد احمق . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنثر شود.
حنثرهلغتنامه دهخداحنثره . [ ح َ ث َ رَ ] (ع اِمص )تنگی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ضیق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به حنتره شود.
حنثریلغتنامه دهخداحنثری . [ ح َ ث َ ری ی ] (ع ص ) رجل حنثری ؛ مرد احمق . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به حنثر شود.