کنثحلغتنامه دهخداکنثح . [ ک َ ث َ ] (ع ص ) گول . (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گول و احمق . (ناظم الاطباء).
کنسحلغتنامه دهخداکنسح . [ ک ِ س ِ ] (ع اِ) کنسیح . اصل . (اقرب الموارد). اصل و ریشه و نژاد. (ناظم الاطباء).
کنثأولغتنامه دهخداکنثأو. [ ک ِ ث َءْوْ ] (ع ص ) (از «ک ث ء») رسن استوار. (منتهی الارب ). ریسمان سخت و استوار. (ناظم الاطباء). || بزرگ ریش سخت انبوه یا ریش نیکو. (منتهی الارب ).
کثحلغتنامه دهخداکثح . [ک َ ] (ع مص ) آشکار کردن سرین خود را. || خاک افکندن باد بر کسی . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بردن از مال چندانکه خواستن . (از منته
کثحملغتنامه دهخداکثحم . [ ک ُ ح ُ] (ع ص ) مرد ستبرریش و کوتاه و مرغول آن . رجل کثحم اللحیة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . ریش انبوه درهم پیوسته . (از اقرب الموارد).
کثحمةلغتنامه دهخداکثحمة. [ ک ُ ح ُ م َ ] (ع ص ) لحیة کثحمة، ریش ستبر و کوتاه و مرغول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریش انبوه و درهم پیوسته . (از اقرب الموارد). || کثحمة من درین ؛
گوللغتنامه دهخداگول . (ص ) أبله . نادان . (برهان قاطع) (سراج اللغات )(فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). احمق . (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ شعوری ). آنکه او را زود فریب توان داد. کودن .ک
کنثأولغتنامه دهخداکنثأو. [ ک ِ ث َءْوْ ] (ع ص ) (از «ک ث ء») رسن استوار. (منتهی الارب ). ریسمان سخت و استوار. (ناظم الاطباء). || بزرگ ریش سخت انبوه یا ریش نیکو. (منتهی الارب ).
کثحلغتنامه دهخداکثح . [ک َ ] (ع مص ) آشکار کردن سرین خود را. || خاک افکندن باد بر کسی . (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بردن از مال چندانکه خواستن . (از منته
کثحملغتنامه دهخداکثحم . [ ک ُ ح ُ] (ع ص ) مرد ستبرریش و کوتاه و مرغول آن . رجل کثحم اللحیة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) . ریش انبوه درهم پیوسته . (از اقرب الموارد).
کثحمةلغتنامه دهخداکثحمة. [ ک ُ ح ُ م َ ] (ع ص ) لحیة کثحمة، ریش ستبر و کوتاه و مرغول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ریش انبوه و درهم پیوسته . (از اقرب الموارد). || کثحمة من درین ؛