مفصل زینیsaddle jointواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی مفصل زلالهای که شبیه به زین است و امکان حرکت در جهات مختلف را امکانپذیر میسازد، مانند مفصل پایۀ شست
زون تاختهinvaded zoneواژههای مصوب فرهنگستانبخشی از دیوارۀ چاه گمانه که مایع حفاری در آن نفوذ کرده و جانشین شارۀ سازند شده است
زون زیسترخسارهایbiofacial zoneواژههای مصوب فرهنگستانزون زیستچینهشناختی در یک توالی سنگی ساده که معرف محیطی با مجموعۀ فسیلی از خصوصیات یک زیستزون زنده است
زون سایهshadow zoneواژههای مصوب فرهنگستانناحیهای در فاصلۀ تقریبی 100 تا 140 درجه از رومرکز زمینلرزه که در آن موج P به سبب عبور از محیط کمسرعت دریافت نمیشود
زون شفقیauroral zoneواژههای مصوب فرهنگستاننواری تقریباً دایرهای در پیرامون قطبهای زمینمغناطیسی که بیشترین فعالیت شفقی در آن رخ میدهد
جنلغتنامه دهخداجن . [ ج َن ن ] (ع مص ) پوشیدن شب (بوسیله ٔ تاریکی ). (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دفن کردن مرده را. || پوشیده و پنهان شدن ، و به این معنی فعل آن بطورمجهول استعمال شود. || پوشیده گردیدن در زهدان . || دیوانه گردیدن . (منتهی الارب ).
جنلغتنامه دهخداجن . [ ج ِن ن ] (ع اِ) پری و دیو. (برهان ). پری . ضد انس . || فرشتگان . (منتهی الارب ). || هر چیز پوشیده از حواس از ملئکه و شیاطین . (اقرب الموارد). || دل . قلب . (برهان ). || اول هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): کان ذلک فی جن شبابه ؛ اول و نخست . (برهان ) (منتهی الار
جندیکشنری عربی به فارسیماشين پنبه پاک کني , جرثقيل پايه دار , افزار , ماشين , حيله و فن , عرق جو سياه , جين , گرفتارساختن , پنبه را پاک کردن
دجنلغتنامه دهخدادجن . [ دَ ] (ع اِ) باران کثیر. باران بسیار. ج ، ادجان . دُجُن . دِجان . || تاریکی ابر برهم نشسته . (منتهی الارب ). سایه ٔ میغ. (مهذب الاسماء). || یوم دجن به ترکیب اضافی و توصیفی هر دو درست است . (منتهی الارب ).
دجنلغتنامه دهخدادجن . [ دَ ] (ع مص ) الفت و انس گرفتن کبوتر و همچنین گوسپند. || فروپوشیدن ابر آسمان و زمین را. (منتهی الارب ). گرفتن هوا. گرفتن آسمان . پوشیدن ابر آسمان را. پوشیدن مه آسمان را. ابر شدن پوشیدن میغ آسمان را. (زوزنی ). تاریک شدن روزاز ابر. (تاج المصادر بیهقی ). تاریک شدن . (دهار
دجنلغتنامه دهخدادجن . [ دُ ج ُن ن ] (ع ) ج ِ دُجنة. || تاریکی . || ابر تاریک برهم نشسته ٔ بی باران . || فروپوشیدگی ابر به تاریکی و تراکم . (منتهی الارب ).
درجنلغتنامه دهخدادرجن . [ دَ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان ، واقع در 25هزارگزی جنوب خاوری مینودشت ، با 370 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span