جندیکشنری عربی به فارسیماشين پنبه پاک کني , جرثقيل پايه دار , افزار , ماشين , حيله و فن , عرق جو سياه , جين , گرفتارساختن , پنبه را پاک کردن
ژنلغتنامه دهخداژن . [ ژَ ] (ص ) زشت . بدهیئت . (آنندراج ). در زبان پهلوی زشت باشد. (فرهنگ شعوری ج 2 ص 51). فرومایه . دون . (ظاهراً از مجعولات شعوری است ).
ژنلغتنامه دهخداژن . [ ژِ ] (اِخ ) (ایتالیایی : جِنُوا ) نام شهری در ایطالیا پایتخت لیگوری ، بندری بر ساحل خلیج ژِن از فروع دریای مدیترانه ، دارای 630000 تن سکنه و آن شهری باشک
جِنَّفرهنگ واژگان قرآنجن-طائفهاي از موجودات غير ازملائکه که شعور و اراده دارند و از حواس ما پنهانند (دراصل به معنی استتارونهان شدن)