توالتلغتنامه دهخداتوالت . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) بزک . چاسان فاسان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این کلمه چندی است که در زبان فارسی متداول شده و با کردن صرف شود. و رجوع به بزک و آرایش شود.- اسباب توالت ؛ وسائل آرایش . وسایل بزک از قبیل : پودر، ماتیک ، سرخاب ، سفیداب
توالدلغتنامه دهخداتوالد. [ ت َ ل ُ ] (ع مص ) بهم (با هم ) بزادن . (زوزنی از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (منتهی الارب ). بهم زادن . (دهار) (از اقرب الموارد). از یکدیگر زادن . (آنندراج ). زه و زاد. زاد و زه . تناسل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || بسیار شدن قوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بسیار
توالدفرهنگ فارسی عمید۱. بسیاربچه آوردن؛ بسیارشدن قوم بهواسطۀ فرزند بسیار زادن.۲. تولیدمثل کردن؛ زادوولد کردن.
مرحاضدیکشنری عربی به فارسیدستشويي , مستراح , توالت , ارايش , بزک , ميز ارايش , حمام , محل دستشويي , اتاقک توالت
توالتلغتنامه دهخداتوالت . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) بزک . چاسان فاسان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این کلمه چندی است که در زبان فارسی متداول شده و با کردن صرف شود. و رجوع به بزک و آرایش شود.- اسباب توالت ؛ وسائل آرایش . وسایل بزک از قبیل : پودر، ماتیک ، سرخاب ، سفیداب
توالتلغتنامه دهخداتوالت . [ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) بزک . چاسان فاسان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این کلمه چندی است که در زبان فارسی متداول شده و با کردن صرف شود. و رجوع به بزک و آرایش شود.- اسباب توالت ؛ وسائل آرایش . وسایل بزک از قبیل : پودر، ماتیک ، سرخاب ، سفیداب