ذواللسانینلغتنامه دهخداذواللسانین . [ ذُل ْ ل ِ ن َ ] (اِخ ) ادیب نطنزی ابوعبداﷲ حسین بن ابراهیم (یا) محمد نطنزی ملقب بذواللسانین . او راست : کتاب دستور اللغة و خلاص . لغت مترجم عربی
ذواللسانینلغتنامه دهخداذواللسانین . [ ذُل ْ ل ِ ن َ ] (اِخ ) موله بن کشیف . صحابی است . و این لقب را بعلت فصاحت بیان او به وی داده اند. در المرصع ابن الاثیرآمده است : لقب مولابن کشن ک
ذواللسانینلغتنامه دهخداذواللسانین . [ذُل ْ ل ِ ن َ ] (ع ص مرکب ) آنکه فارسی و عربی داند و نویسد و به هر دو زبان نیکو ترسل و نیکو شعر باشد.
ذواللسانینفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه دو زبان بداند.۲. کسی که دو زبان فارسی و عربی را خوب بداند و به هر دو زبان شعر بگوید و چیز بنویسد.
ذوالبیانینلغتنامه دهخداذوالبیانین . [ ذُل ْ ب َ ن َ ] (اِخ ) لقب بدیعالزمان حسین بن ابراهیم نطنزی . معروف به ادیب نطنزی . و کنیت اوابوعبداﷲ است . او شاعر و ادیبی نیکوسخن است در دو زبا
ذوالیسارینلغتنامه دهخداذوالیسارین . [ ذُل ْ ی َ رَ ] (ع اِ مرکب ) بودن کوکب است در خانه ٔ چهارم که مطرح شعاع هر دو تربیع آن در تحت الارض باشد. و رجوع به ذوالیمینین شود.
حسین نطنزیلغتنامه دهخداحسین نطنزی . [ ح ُ س َ ن ِ ن َ طَ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن احمد ابوعبداﷲ بدیعالزمان ملقب به ذواللسانین و مشهور به ادیب نطنزی . درگذشته ٔ محرم 497 هَ . ق . او راس
دوزبانهلغتنامه دهخدادوزبانه . [ دُ زَ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) دارای دوزبان . ذواللسانین . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوزبان شود.
بدیعالزمانلغتنامه دهخدابدیعالزمان . [ ب َ عُزْ زَ ] (اِخ ) حسین بن ابراهیم بن احمد نطنزی ملقب به ذواللسانین و مشهور به ادیب نطنزی . رجوع به مقدمه ٔ لغت نامه چ ا صص 270-273 و چ 2 صص 20
لسانینلغتنامه دهخدالسانین . [ ل ِ ن َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ لسان . || زبان فارسی و عربی .- ذواللسانین ؛ دوزبان . آنکه به دو زبان سخن تواند گفت . آنکه به تازی و پارسی سخن تواند کرد. رج
علیلغتنامه دهخداعلی .[ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن . وی کاتب محمدبن محمود سبکتکین بود، و او ذواللسانین بوده است و در هر دو زبان عربی و فارسی شعر می گفت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ون