تهبندکcodettaواژههای مصوب فرهنگستان1. تهبند کوتاهی، غالباً در انتهای برشی از یک پویة سونات 2. در فوگ، گذری میانکی که در بخش گشایش بین هر بار حضور نهاد تکرار میشود
بندقلغتنامه دهخدابندق . [ ب ُ دُ ] (اِ) بمعنی فندق است و بعضی گویند معرب آن است . گویند هرکه مغز آنرا با انجیر و سداب بخورد، زهربر وی کار نکند و مسموم را نیز نافع است . گویند عقرب از فندق میگریزد. (برهان ) (آنندراج ). میوه ٔ معروف که فندق گویند. (غیاث ). بادام کشمیری . (الفاظ الادویه ) (تحفه
بندقلغتنامه دهخدابندق . [ ب ُ دُ ] (ع اِ) غلوله ٔ گلین . (غیاث ). گلوله ٔ گلین و مانند آن که می اندازند. بندقه یکی ، بنادق جمع. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). چیزی که او را می اندازند. (از اقرب الموارد). کمان گروهه . گروهه ٔ گلین : قدر فندق افکنم بندق حریق بندقم
بندکلغتنامه دهخدابندک . [ ب َ دَ ] (اِ) پنبه ٔ حلاجی کرده و گلوله نموده را گویند به جهت رشتن . (برهان ) (آنندراج ). پنبه ٔ برزده و گردکرده ریسیدن را و آن را پاغند و پاغنده و غنده و گندش و گلن گویند وهندکاله خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ). پنبه ٔ پاک کرده از پنبه دانه و آماده کرده برای رشتن . (ناظ