تعظلملغتنامه دهخداتعظلم . [ ت َ ع َل ُ ] (ع مص ) تاریک شدن شب و سخت تاریک شدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
تاریک شدنلغتنامه دهخداتاریک شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تیره شدن . تار گردیدن . تیره گشتن : دجم ؛ تاریک شدن . (منتهی الارب ). ادلماس ؛ سخت تاریک شدن . (منتهی الارب ) : ز جای اندر آمد چو کوهی سیاه تو گفتی که تاریک شد مهر و ماه . فردوسی .