تسییجلغتنامه دهخداتسییج . [ ت َ س ْ ] (ع مص ) احاطه کردن باغ را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). سیاج ساختن دیواررا. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). احاطه کردن مو را. (از المنجد). و رجوع به تَسَیﱡج و سیاج شود.
تشییزلغتنامه دهخداتشییز. [ ت َش ْ ] (ع مص ) چادر مخطط به خطوط سرخ بافتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).برد مخطط به خطوط قرمز بافتن . (از اقرب الموارد).
طشیشلغتنامه دهخداطشیش . [ طَ ] (ع اِ) طَش ّ. باران ریزه ٔ زائد از رذاذ. (منتهی الارب ). باران ضعیف . (مهذب الاسماء). باران ِ خرد. باران ریزه . (آنندراج ). || (مص ) باران ریزه باریدن ابر. یقال : طَشَّت السماءُ طشیشاً. || طُشةزده شدن . یقال : طُش َّ الرَّجل ُ (به صیغه ٔمجهول ). (منتهی الارب ) (
تسوجلغتنامه دهخداتسوج . [ ت َ ] (اِ) اصل آن تسو و فارسی است که تعریب شده و جیم به آخر آن الحاق گشته ، و معنی آن نیم دانگ است . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 273 ب ) : چو دیناریست شش دانگ ای برادرو
مسیجةلغتنامه دهخدامسیجة. [ م َ ج َ ] (ع ص ، اِ) حصار محاطشده از خار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسییج و تسیّج شود.