تسببلغتنامه دهخداتسبب . [ ت َ س َب ْ ب ُ ] (ع مص ) سبب قرار دادن . تسبب الیه ،جعله الیه سبباً. (از متن اللغة). سبب شدن : تسبب بالامر؛ کان سبیاً له ُ. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || زحمت کشیدن (ناظم الاطباء). || خواستن اسباب . (ازاقرب الموارد) (از المنجد). || توسل : تسبب ب
تسببفرهنگ فارسی معین(تَ سَ بُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - سبب شدن . 2 - سبب جستن ، راه جستن . 3 - زحمت کشیدن .
تسبیبلغتنامه دهخداتسبیب . [ ت َ ] (ع مص )سبب ساختن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مجمل اللغة) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از المنجد): سببه ُالامر؛ کان سبباً له ُ (المنجد). || اسباب فراهم آوردن آن . (از المنجد) (از اقرب الموارد): سببه ٌ الاسباب ؛ وجدها. (اقرب الموارد) (المنجد) <span class=
تشببلغتنامه دهخداتشبب . [ ت َ ش َب ْ ب ُ ] (ع مص ) غزل گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تشبیب . رجوع به تشبیب شود. || افروخته شدن آتش . سخت در گرفتن جنگ . (از اقرب الموارد) و رجوع به تشبیب شود.
تصببلغتنامه دهخداتصبب . [ ت َ ص َب ْ ب ُ ] (ع مص ) ریخته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).ریخته شدن و فرود آمدن آب از بالا به نشیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فرود آمدن آب از کوه .(از اقرب الموارد). تحدر. رجوع به همین کلمه شود.
تشبیبفرهنگ فارسی عمید۱. یاد جوانی کردن؛ ذکر احوال روزگار جوانی و عشق و کامرانی کردن.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن ابیاتی از عشق، جوانی، یا وصف طبیعت در ابتدای قصیده.
قتل عمدلغتنامه دهخداقتل عمد. [ ق َ ل ِ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قتل عمد موجب قصاص است نه دیه و قتل عمد هنگامی است که عاقل بالغی آهنگ کشتن کند بوسیله ای که غالباً بدان قتل واقع گردد و اگر قصد کشتن کند با وسیله ای که ندرةً به آن قتل متحقق شود و قتل تحقق یافت در این صورت اظهر و اشبه این است که