لغتنامه دهخدا
تزرنق . [ ت َ زَ ن ُ ] (ع مص ) متغیر و دیگرگون گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پوشیدن جامه و پوشیده شدن در آن . || و بر زرنوق (نهر کوچک ) به اجرت آب کشی کردن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || به سلف خرید کردن . (از اقرب