تراوضلغتنامه دهخداتراوض . [ ت َ وُ ] (ع مص ) تراوض در کالا؛ اختلاف و خصومت در آن . (اقرب الموارد). تراوض در بیع و شری ؛ تجاذب و کشمکش در آن ، و آن چنانست که بین دو معامله گر در امر فزونی و کمی جاری میشود. (المنجد). تجاذب در بیع بزیادی و نقصان . (متن اللغة). || تناظرگروهی در کاری . (المنجد). ||
طراوتلغتنامه دهخداطراوت . [ طَ وَ ] (ع مص ) طراء، طراءَة،طراوة؛ تر و تازه شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِمص ) تازگی . (مهذب الاسماء) : همه خشکی بود طراوت توکه چو رویم مباد رویت تر. مسعودسعد.طراوت خلافت به جمال انصاف و کمال م
تراویدنلغتنامه دهخداتراویدن . [ ت َ دَ ] (مص ) چکیدن . (جهانگیری ). چکیدن و تراوش کردن آب و امثال آن باشد. (برهان ). رفتن آب به پالا اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی . (آنندراج ). چکیدن وتراوش کردن و ترشح نمودن و رشحه رشحه خارج شدن آب و شراب و جز آن . (ناظم الاطباء). ترشیح . (مجمل اللغه ). ترشح
تراویدهلغتنامه دهخداتراویده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) چکیده . تراوش کرده : جمةالسفینه ؛ جایی از کشتی که آب تراویده ٔ درزها در آن جمع شود. (منتهی الارب ).
تراویدنفرهنگ فارسی عمید۱. خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی.۲. ترشح کردن؛ تراوش کردن؛ چکیدن: ◻︎ گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل: ۲۳ حاشیه).
تراویدندیکشنری فارسی به انگلیسیissue, dribble, exude, infiltrate, leak, ooze, percolate, permeate, secrete, seep, spew, sweat, transfuse, well
ابلاللغتنامه دهخداابلال . [ اِ ] (ع مص ) بِه ْ کردن از بیماری . || از بیماری بِه ْ شدن . || نجات یافتن . رستگار شدن . || سیر کردن در زمین . || بابار شدن و میوه آوردن درخت . || عاجز شدن از فساد و بدی و بازایستادن . || گریختن و گم شدن . || غالب شدن . || اءَبَل َّ العود؛ تر شد چوب و تراوید. (منته
بصیصلغتنامه دهخدابصیص . [ ب َ ] (ع مص ) درخشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء). لها [ لصفائح الطلق ] بصیص و بریق . (مفردات ابن بیطار). || تراویدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بص الماء؛ تراوید آب . || اندک دادن : بص لی بیسیر؛ اندک داد من را. (م
اری تسلغتنامه دهخدااری تس . [ اُ رُ ت ِ ] (اِخ ) والی سارد از جانب کوروش . هردوت گوید (کتاب سوم ، بند 120 - 128): ((کورش اُرُی ْتِس نامی را والی سارد کرده بود. این والی خواست مرتکب جنایتی شده پولی کرات جبار جزیره ٔ سامُس را هلا
تراویدنلغتنامه دهخداتراویدن . [ ت َ دَ ] (مص ) چکیدن . (جهانگیری ). چکیدن و تراوش کردن آب و امثال آن باشد. (برهان ). رفتن آب به پالا اندک اندک و چکیدن بنرمی و آهستگی . (آنندراج ). چکیدن وتراوش کردن و ترشح نمودن و رشحه رشحه خارج شدن آب و شراب و جز آن . (ناظم الاطباء). ترشیح . (مجمل اللغه ). ترشح
تراویدهلغتنامه دهخداتراویده . [ ت َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) چکیده . تراوش کرده : جمةالسفینه ؛ جایی از کشتی که آب تراویده ٔ درزها در آن جمع شود. (منتهی الارب ).
تراویدنفرهنگ فارسی عمید۱. خارج شدن یا نشت کردن آب یا مایع دیگر از درون چیزی.۲. ترشح کردن؛ تراوش کردن؛ چکیدن: ◻︎ گر دایرۀ کوزه ز گوهر سازند / از کوزه همان برون تراود که در اوست (بابا افضل: ۲۳ حاشیه).
تراویدندیکشنری فارسی به انگلیسیissue, dribble, exude, infiltrate, leak, ooze, percolate, permeate, secrete, seep, spew, sweat, transfuse, well