تذکرلغتنامه دهخداتذکر. [ ت َ ذَک ْ ک ُ ] (ع مص )یاد کردن و با یاد آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از غیاث اللغات ). یاد کردن . (دهار). با یاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاد آوردن و ذکر کردن . (آنندراج ) یاد کردن چیزی را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) :<
تذکیرلغتنامه دهخداتذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :</spa
تذکردیکشنری عربی به فارسیدوباره جمع کردن , بخاطر اوردن , در بحر تفکر غوطه ور شدن , مستغرق شدن در , بخاطراوردن , ياد اوردن , بخاطر داشتن
تذکیرلغتنامه دهخداتذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :</spa
تذکیرفرهنگ فارسی عمید۱. به یاد آوردن.۲. یاد دادن.۳. پند دادن.۴. [مقابلِ تٲنیث] مذکر ساختن یک کلمۀ عربی.
تذکیرلغتنامه دهخداتذکیر. [ ت َ ] (ع مص ) با یاد دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). بیاد آوردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). یاددهی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاد دادن کسی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاطر داشتن چیزی را. (اقرب الموارد) (المنجد) :</spa
تذکیرفرهنگ فارسی عمید۱. به یاد آوردن.۲. یاد دادن.۳. پند دادن.۴. [مقابلِ تٲنیث] مذکر ساختن یک کلمۀ عربی.