تابناکیلغتنامه دهخداتابناکی . (حامص مرکب ) درخشندگی . پرتو افشانی : خاکش ز شکوه تابناکی حاجتگه خلق شد ز پاکی . نظامی .مه و خورشید را برفرش خاکی ز جمعیت رسید این تابناکی .نظامی .
تابناکیدیکشنری فارسی به انگلیسیbrilliance, brilliancy, effulgence, glint, glow, lucidity, refulgence, splendor, splendour
تابناکلغتنامه دهخداتابناک . (ص مرکب ) تابدار و روشن و براق . (آنندراج ) مشعشع. نورانی . رخشنده : به پرده درون شد خورتابناک ز جوش سواران و از گرد خاک . فردوسی .ز گردنده خورشید تا تیره خاک همان باد و آب ، آتش تابناک . <p class=
تابناکیلغتنامه دهخداتابناکی . (حامص مرکب ) درخشندگی . پرتو افشانی : خاکش ز شکوه تابناکی حاجتگه خلق شد ز پاکی . نظامی .مه و خورشید را برفرش خاکی ز جمعیت رسید این تابناکی .نظامی .
تابناکیدیکشنری فارسی به انگلیسیbrilliance, brilliancy, effulgence, glint, glow, lucidity, refulgence, splendor, splendour
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
دام رودلغتنامه دهخدادام رود. (اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختر ششتمد و 4هزارگزی جنوب کال شور. جلگه است و گرمسیر و دارای 270 تن سکنه . آب آن از قنات
تابناکیلغتنامه دهخداتابناکی . (حامص مرکب ) درخشندگی . پرتو افشانی : خاکش ز شکوه تابناکی حاجتگه خلق شد ز پاکی . نظامی .مه و خورشید را برفرش خاکی ز جمعیت رسید این تابناکی .نظامی .
تابناکیدیکشنری فارسی به انگلیسیbrilliance, brilliancy, effulgence, glint, glow, lucidity, refulgence, splendor, splendour