بیرونیلغتنامه دهخدابیرونی . (ص نسبی ) برونی . منسوب به بیرون یعنی خارجی . (ناظم الاطباء). برونی . مقابل داخلی و درونی و اندرونی . (یادداشت مؤلف ). خارجی . (آنندراج ). رجوع به برونی شود. || خارجی . بیگانه . غریب .(یادداشت مؤلف ) : تا چون دشمن بیرونی برسد از دشمن اندرونی
بیرونیلغتنامه دهخدابیرونی . (ص نسبی ) نسبت باشد بخارج خوارزم و در خوارزم آنکه را از خود شهر نبود میگفتند بیرونیست . و در لهجه ٔ خوارزمی میگفتند ابیرنل است . (از انساب سمعانی ).
بیرونیفرهنگ فارسی عمید۱. مربوط به بیرون: واکنشهای بیرونی.۲. خارجی؛ ظاهری.۳. (اسم) [مقابلِ اندرونی] قسمتی در خانه که به اندرونی وصل میشد و مخصوص پذیرایی مهمانان مرد بود.
ملزومات حولهایbathroom linenواژههای مصوب فرهنگستانانواع حوله و دیگر ملزومات پارچهای که در حمام کاربرد دارد
برونیلغتنامه دهخدابرونی . [ ب ِ / ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به برون . بیرونی . خارجی . ظاهری . مقابل درونی . مقابل داخلی . (یادداشت دهخدا). و رجوع به بیرونی شود.
بیرونینلغتنامه دهخدابیرونین . (ص نسبی ) بیرونی و خارجی . (آنندراج ). منسوب به بیرون یعنی خارجی . (ناظم الاطباء).
زاویه ٔ بیرونیلغتنامه دهخدازاویه ٔ بیرونی . [ ی َ / ی ِ ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاویه ٔ خارجه شود.
بازبینی بیرونیexternal check, externalsواژههای مصوب فرهنگستانبازدید قسمتهای بیرونی هواگرد که پیش از پرواز بهوسیلة خلبان یا، درصورت ضرورت، سایر خدمه صورت میگیرد متـ . بازبینی دورگشتی walkaround check, walkaround inspection
بَروارۀ بیرونیopen altarواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برواره مربوط به عصر مفرغ که علیرغم کارکرد آیینی، مستقل از مجموعهمعبدها (temple complexes) و در خارج آنها جای داشته است
بیرونینلغتنامه دهخدابیرونین . (ص نسبی ) بیرونی و خارجی . (آنندراج ). منسوب به بیرون یعنی خارجی . (ناظم الاطباء).
بیرونی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت بیرونی بودن، خارج بودن، بیگانگی، غریبی، غیرباطنی (عارضی) بودن عارض پیرامون، بیرون لایۀ بیرونی، دوری عدم تطبیق
بیرونی [مجرد]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت بیرونی [مجرد]، خارجی، عارضی، بیگانه، بیرونی [فضا] وارداتی، ساخت خارج مهاجم، متجاوز▲ استثنایی، غیرطبیعی، جادویی عجم، غیرآریایی غریبه، خارجی▲ ناآشنا، نیاموخته، بیاطلاع ناشناخته
بیرونی [فضا]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد بیرونی [فضا]، خارجی، بیگانه، ظاهری برونی، پیرامونی، محیطی سطحی ◄ کمعمق شناور، غوطهور اهل بیرون رفتن، اجتماعی عارضی غریبه، ناشناس، ناآشنا، نابلد بیربط نخودی، مستمعآزاد
زاویه ٔ بیرونیلغتنامه دهخدازاویه ٔ بیرونی . [ ی َ / ی ِ ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زاویه ٔ خارجه شود.
بازبینی بیرونیexternal check, externalsواژههای مصوب فرهنگستانبازدید قسمتهای بیرونی هواگرد که پیش از پرواز بهوسیلة خلبان یا، درصورت ضرورت، سایر خدمه صورت میگیرد متـ . بازبینی دورگشتی walkaround check, walkaround inspection
بَروارۀ بیرونیopen altarواژههای مصوب فرهنگستاننوعی برواره مربوط به عصر مفرغ که علیرغم کارکرد آیینی، مستقل از مجموعهمعبدها (temple complexes) و در خارج آنها جای داشته است
بُنپوشۀ بیرونیexterior base-coatواژههای مصوب فرهنگستانبُنپوشهای تکلایه که بر سطح خارجی محصولات فلزی برای افزایش مقاومت به خوردگی نشانده میشود