مستیقظلغتنامه دهخدامستیقظ. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بیدار. (از منتهی الارب ). بیدار و هشیار نسبت به کارها و محتاط و باحذر. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاظ شود.
مستقصلغتنامه دهخدامستقص . [ م ُ ت َ ق ِص ص ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقصاص . قصاص گرفتن خواهنده از کسی . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استقصاص شود.
مستقوسلغتنامه دهخدامستقوس . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استقواس . منحنی و خمیده . (از اقرب الموارد). || ابروی مانا به کمان . (منتهی الارب ). رجوع به استقواس شود.
مستقصیلغتنامه دهخدامستقصی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستقص . نعت فاعلی از استقصاء. کوشش تمام کننده و به نهایت چیزی رسنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استقصاء شود.
مستیقظلغتنامه دهخدامستیقظ. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بیدار. (از منتهی الارب ). بیدار و هشیار نسبت به کارها و محتاط و باحذر. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاظ شود.