بیوازلغتنامه دهخدابیواز. [ بی ] (اِ) بیوازه . (انجمن آرا). پیواز. (رشیدی ).شب پره که آنرا مرغ عیسی گویند و بعربی خفاش . (از برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شپره که بتازی خفاش گویند. (رشیدی ). مرغ عیسی باشد و آن را خر بیواز نیز گویند. شب پره . (جهانگیری ). جانوریست که بشب برون آید وشب پرک و شبا
بواسلغتنامه دهخدابواس . [ ب َ ] (اِ) محنت و آزار و رنج و سختی . (برهان ) (ناظم الاطباء). بمعنی محنت و رنج و سختی در برهان آورده و همانا عربی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). || آفت و بلا. (ناظم الاطباء).
گیجفرهنگ مترادف و متضادبیحواس، بیهوش، پریشانحواس، حواسپرت، حیران، دبنگ، سرگردان، سرگشته، مات، متحیر، مست، منگ
منگفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیحواس، بیهوش، پخمه، پریشان، حواسپرت، خرفت، کمهوش، سرگشته، گیج ۲. قمار ۳. خمیازه، دهندره