مدهوشفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیحال، غشکرده ۲. بیخویشتن، بیخود، بیهوش، محو ۳. حیران، شگفتزده، سرگشته، مبهوت، متحیر ۴. لایعقل
مدهوشلغتنامه دهخدامدهوش . [ م َ ] (اِخ ) (میر...) مبارکشاه یا سیدمبارک خان اصفهانی یا شیرازی ، از شاعران قرن یازدهم هجری قمری است و به روایت آذر از والی زادگان حویزه و از معاصران
مدهوشلغتنامه دهخدامدهوش . [ م َ ] (ع ص ) خیره . (زمخشری ). بی آگاهی . متحیر. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). دیوانه . سراسیمه . (حفان ). شیدا. (اوبهی ). سرگشته . حیران . مست . بیهوش . (از
مدهوش شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیخویشتن شدن، بیخود شدن، محو شدن ۲. بیهوش شدن، از هوش رفتن ≠ به هوش آمدن