بلدحةلغتنامه دهخدابلدحة. [ ب َ دَ ح َ ] (ع مص ) خویشتن را بر زمین زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ایفای وعده نکردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بلطحة. و رجوع به بلطحة شود.
بلدةلغتنامه دهخدابلدة. [ ب َ دَ ] (ع اِ) شهر، مانند بصره و دمشق . (منتهی الارب ). واحد بلد. (فرهنگ فارسی معین ). شهر و شهر آبادان . (دهار). قطعه ای از بَلد یعنی جزء معین و تخصیص یافته ای از آن چون بصره از عراق و دمشق از شام . (از اقرب الموارد). بُلدان . (دهار). و رجوع به بلد و بلده شود <span
بلیدةلغتنامه دهخدابلیدة. [ ب ُ ل َ دَ ] (ع اِ) مصغر بلد. روستا و ده . (ناظم الاطباء). و رجوع به بلد شود.
بلطحةلغتنامه دهخدابلطحة. [ ب َ طَ ح َ ] (ع مص ) خویشتن را به زمین زدن . || ایفای وعده نکردن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). بَلدحة. و رجوع به بلدحة شود.