بلاغلغتنامه دهخدابلاغ . [ ب َ ] (ع اِ) کفایت و بسندگی . (منتهی الارب ). کمال و کفایت . (غیاث اللغات ). کفایت . (اقرب الموارد) : هذا بلاغ للناس و لینذروا به . (قرآن 52/14)؛ این ک
بلاغلغتنامه دهخدابلاغ . [ ب َ ] (ع مص ) رسانیدن . (دهار) (غیاث اللغات ). || وصول به چیزی . (از ذیل اقرب الموارد). رسیدن . (ترجمان القرآن جرجانی ).
بلاغلغتنامه دهخدابلاغ . [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) در ترکی به معنی چشمه است و مزید مؤخر امکنه قرار گیرد، چون ساوجبلاغ ، قره بلاغ ، قزل بلاغ ، و غیره . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به
بلعقلغتنامه دهخدابلعق . [ ب َ ع َ ] (ع اِ) نوعی از بهترین خرمای عمان ، و نوع دیگر آن فرض است . (منتهی الارب ). نیکو ازجمیع انواع خرما. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ).
بلاقلغتنامه دهخدابلاق . [ ب ِ ] (اِخ ) شهری است در انتهای عمل صعید و ابتدای بلاد نوبة، چون مرز و سرحدی بین آن دو. (از معجم البلدان ) (از مراصد).
بلاقلغتنامه دهخدابلاق . [ ب ُ ] (ترکی ، اِ) بولاق . بلاغ . چشمه ٔ آب ، از لغات ترکی است . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). در اسامی امکنه ترکیب شود مانند ساوجبلاق . (فرهنگ فارسی
بلاغتلغتنامه دهخدابلاغت . [ ب َ غ َ ] (از ع ، اِ) بلاغة. چیره زبانی . (منتهی الارب ). فصاحت . (اقرب الموارد). شیواسخنی . زبان آوری . و رجوع به بلاغة شود. || در اصطلاح معانی بیان