بغد خزر قندیلغتنامه دهخدابغد خزر قندی . [ب َ خ َ زَ ق َ ] (ص نسبی ) نسبتی است به ابو روح عبدالحی ... بغد خزر قندی چون که پدرش بغدادی و مادرش خزری و تولدش در سمرقند بوده است . (سمعانی ) (اللباب ).
چبغتلغتنامه دهخداچبغت . [ چ َ غ ُ ] (اِ) نهالی و لحاف و سوزنی و جامه و هر چیز پنبه دار که کهنه و مندرس شده و از هم پاشیده باشد. (برهان ). نهالی و لحاف و امثال آنها که پنبه دار باشند و کهنه و فرسوده شده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). و آن را چبغوت ، با واو، نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ).
بغيضدیکشنری عربی به فارسیگزنداور , مضر , زيان بخش , نفرت انگيز , منفور , متنفر کننده , دافع , زننده , تنفراور