برآغالانیده شدنلغتنامه دهخدابرآغالانیده شدن . [ ب َ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تحریک شدن . برانگیخته شدن : دَبَق َ به ؛ برآغالانیده شد بچیزی که پس جدا نشد از آن . (منتهی الارب ).
متهارشلغتنامه دهخدامتهارش . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) سگان که بر یکدیگر برآغالانیده شوند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سگ برآغالانیده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهارش شود.
اهتراشلغتنامه دهخدااهتراش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برآغالیدن . (آنندراج ). برآغالانیده شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
مغریلغتنامه دهخدامغری . [ م ُ را ] (ع ص ) برانگیخته شده . برآغالانیده شده . || آزمند. (ازناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تهارشلغتنامه دهخداتهارش . [ ت َ رُ ] (ع مص ) در یکدیگر افتادن سگان . (زوزنی ). برآغالانیده شدن سگان بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
موزعلغتنامه دهخداموزع . [ زَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از ایزاع . برغلانیده شده و اغوا گشته و مجبور کرده . (ناظم الاطباء). برآغالانیده به چیزی . مغری به . (منتهی الارب ، ماده ٔ وزع ).