بادابواژهنامه آزادباداب به معنای آب گاز دار است badab soort البته در گویش جنوب شرق مازندران-ساری نامه چشمه ایی کهن در روستای اروست مازندران سورت هم شدت اثر، هیبت و حتی سوت زدن می باشد
بادآب سرلغتنامه دهخدابادآب سر. [ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 48هزارگزی شمال خاوری کیاسر. سرزمینی کوهستانی و دارای جنگل میباشد. منطقه ای است سردسیر با 360 تن سکنه . آبش از چشمه و رو
باداب رنگلغتنامه دهخداباداب رنگ . [ رَ ] (اِ مرکب ) بادرنگ و بادرنج . (ناظم الاطباء). رجوع به بادرنگ شود.
گنبدآبلغتنامه دهخداگنبدآب . [ گُم ْ ب َ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از حباب و آن شیشه مانندی باشد که به وقت باریدن باران بر روی آب بهم برسد. (برهان ) (آنندراج ).