هوالغتنامه دهخداهوا. [ هََ ] (ع اِ) هواء. جسم لطیف و روان که گرداگرد زمین را فراگرفته وجانداران و گیاهان از آن تنفس می کنند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). ترکیبی از نیتروژن (ازت ) و
حوالغتنامه دهخداحوا. [ ح َوْ وا ](اِخ ) تلفظ فارسی حواء مادر آدمیان . زوجه ٔ آدم . اسمی است که آدم زوجه ٔ خود را بدان نامید و به معنی زندگی است و بدان واسطه حوا به ام البشر ملق
هوءلغتنامه دهخداهوء. [ هََ وْءْ ] (ع مص ) بلند گردانیدن چیزی را. || شادمان شدن به کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).