لغتنامه دهخدا
بشاورد. [ ب َ وَ ] (اِخ ) بشأور. شهریست بناحیت پارس توانگر ازگرد وی . یکی باره است شاپورخسرو کرده است و اندر وی دو آتشکده است که آن را زیارت کنند و بنزدیک وی کوهیست که بر آن صورت هر ملکی و موبدی و مرزبانی که بوده است نگاشته است و سرگذشتهای ایشان بر آن جای نبشته است و اندر حد