اِکلیل جنوبیCorona Australis, CrA, Southern Crownواژههای مصوب فرهنگستانصورت فلکی کوچکی در آسمان جنوبی (southern sky)، در همسایگی جنوبی صورت فلکی قوس
اکلیللغتنامه دهخدااکلیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از منازل ماه و آن چهار ستاره است صف کشیده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 117) (از اقرب الموارد). نام دو صورت فلکی . (فرهنگ فارسی معین ). از ستارگان منزلهای ق
اکلیللغتنامه دهخدااکلیل . [ اِ ] (ع اِ) تاج . (منتهی الارب ) (شرفنامه ٔ منیری ) (مؤید الفضلاء) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).تاج . تاج مرصع. (از شعوری ج 1 ص 139). تاج . افسر. دیهیم . گرزن . تاج مر
اکلیلفرهنگ فارسی عمید۱. گردی براق به رنگهای طلایی، نقرهای، سرخ، و رنگهای دیگر که در نقاشی و تزیین به کار میرود.۲. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ دیهیم.⟨ اکلیل جنوبی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی؛ افسر؛ قبه.⟨ اکلیل شمالی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی بین جاثی و حَیّه؛ تاج شمالی.&
ادحی النعاملغتنامه دهخداادحی النعام . [ اُ حی یُن ْ ن َ ] (اِخ )اکلیل جنوبی . افسر جنوبی . یکی از صور فلکی و گروهی او را ادحی النعام خوانند؛ ای جایگاه خایه نهادن اشترمرغ . (التفهیم بیرونی ص 106). و رجوع به اکلیل شود.
اکلیلفرهنگ فارسی عمید۱. گردی براق به رنگهای طلایی، نقرهای، سرخ، و رنگهای دیگر که در نقاشی و تزیین به کار میرود.۲. [قدیمی] تاج؛ افسر؛ دیهیم.⟨ اکلیل جنوبی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ جنوبی؛ افسر؛ قبه.⟨ اکلیل شمالی: (نجوم) از صورتهای فلکی نیمکرۀ شمالی بین جاثی و حَیّه؛ تاج شمالی.&
اکلیللغتنامه دهخدااکلیل . [ اِ ] (اِخ ) یکی از منازل ماه و آن چهار ستاره است صف کشیده . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از شعوری ج 1 ورق 117) (از اقرب الموارد). نام دو صورت فلکی . (فرهنگ فارسی معین ). از ستارگان منزلهای ق
صور فلکیلغتنامه دهخداصور فلکی . [ ص ُ وَ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجموعه هائی از ستارگان که برای شناختن و تمیز آنها ستاره شناسان بهر یک نام حیوانی یا چیز دیگر داده اند که بیش و کم آن مجموعه بدان حیوان یا شی ٔ شبیه تواند بود. و نزد قدما صور مزبور چهل و هشت بوده است و متأخران دو صورت ب
ثوابتلغتنامه دهخداثوابت . [ ث َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثابتة . تمام ستارگان جز هفت ستاره ٔ سیاره . ستارگان آرمیده . ستارگان یابانی . ستارگان بیابانی . نجوم ثابته ، خلاف سیارات و از آن رو آنان را ثوابت گویند که حرکت آنان در نظر ما یا نامشهود و یا نسبت بسیارات نهایت بطی ٔ باشد. و ثوابت را قدما در