اولپینلغتنامه دهخدااولپین . [ ی ِ] (اِخ ) عالم حقوق در رم مشاور اسکندر سِوِر امپراطور رم . (170 - 228م .).
اولینلغتنامه دهخدااولین . [ اَوْ وَ ] (ص نسبی ) در تداول فارسی بزیادت یاء و نون مزیدٌ علیه اول است مثل نخست و نخستین و مه و مهین و کمتر و کمترین . (غیاث اللغات ). نخستین . صفت تعیینی عددی به معنی نخستین . (ناظم الاطباء) : اولین شخص گفت با بهرام کای شده دشمن تودش
اولینلغتنامه دهخدااولین .[ اَوْ وَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اول در حالت نصبی و جری : ثلة من الاولین . (قرآن 13/56). || قدماء.
گاوگلینلغتنامه دهخداگاوگلین . [ وِ گ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاو سفالین و آن صراحی و ظرفی باشد که بهیأت گاو از گل سازند و پزند. (برهان ). گاو زر.