احداملغتنامه دهخدااحدام . [ اِ ] (ع مص ) احدام نار؛ برافروخته گردیدن آتش . || احدام حرّ؛ سخت شدن گرما.
اهداملغتنامه دهخدااهدام . [ اَ] (ع اِ) ج ِ هِدم . جامه ٔ کهنه و در پی کرده یا خاص است به گلیم پشمینه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جامه های کهنه . (مؤید). و رجوع به هدم شود.
اهداملغتنامه دهخدااهدام . [ اِ ] (ع مص ) سخت آزمند گشن گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سخت آزمند گشن گشتن ناقة. مهدم ، نعت است از آن . (آنندراج ). || در عبارت زیر بمعنی خراب کردن و منهدم ساختن است : بحکم مصلحت سیاست و رعایت جانب مروت ، افساد و اهدام ذات او واجب
اهضاملغتنامه دهخدااهضام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ هَضَم و هِضم وزمین پست و هموار. || شکم دریا ورودبار. || ج ِ هَضَم ، نوعی از خوشبو. (آنندراج ) (منتهی الارب ). و رجوع به مفردهای کلمه شود.
اهضاملغتنامه دهخدااهضام . [ اِ ] (ع مص ) دندان شیر افکندن شتر و آمدن به سال پنجم یا ششم و برآوردن غیر آن || دندان شیر افکندن گوسپند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
اعداملغتنامه دهخدااعدام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَدَم . نیستیها. نیستها. نابودیها. نابودها. (فرهنگ فارسی معین ). ج ِ عدم . (یادداشت بخط مؤلف ):لا میز فی الأعدام من حیث العدم .حاج ملاهادی سبزواری .
اعداملغتنامه دهخدااعدام . [ اِ ] (ع مص ) نیست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کشتن . (فرهنگ فارسی معین ). نیست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ): اعدمه اﷲ اعداماً؛ نیست گردانید او را خدای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نابود کردن . معدوم کردن . || نایاب شدن و
اعدامدیکشنری عربی به فارسیاجرا , بدون محاکمه مجازات کردن ياکشتن (توسط جماعت) , درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن , بدنام کردن , زجر کشي کردن
اعداملغتنامه دهخدااعدام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عَدَم . نیستیها. نیستها. نابودیها. نابودها. (فرهنگ فارسی معین ). ج ِ عدم . (یادداشت بخط مؤلف ):لا میز فی الأعدام من حیث العدم .حاج ملاهادی سبزواری .
اعداملغتنامه دهخدااعدام . [ اِ ] (ع مص ) نیست گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کشتن . (فرهنگ فارسی معین ). نیست کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (آنندراج ): اعدمه اﷲ اعداماً؛ نیست گردانید او را خدای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نابود کردن . معدوم کردن . || نایاب شدن و
اعدامدیکشنری عربی به فارسیاجرا , بدون محاکمه مجازات کردن ياکشتن (توسط جماعت) , درکوچه وبازار گرداندن ومجازات کردن , بدنام کردن , زجر کشي کردن