اصطاذنةلغتنامه دهخدااصطاذنة. [ ] (اِخ ) ناحیه ایست به مغرب که عابس بن سعد در آنجا به غزا و پیکار پرداخت و عابس را مسلمةبن مخلد امیر مصر از جانب معاویه بسال 57 هَ . ق . بدان ناحیه گسیل کرد. (از معجم البلدان ). و رجوع به مراصدالاطلاع شود.
استادنگاهلغتنامه دهخدااستادنگاه . [اِ دَ ] (اِ مرکب ) ایستادنگاه . جای اِستادن . موقف : جیاءة؛ استادنگاه آب . جیه ؛ استادنگاه آب . جئه ؛ استادنگاه آب . خرنق ؛ استادنگاه آب . تنور؛ استادنگاه آب . وادی . جائزه ؛ استادنگاه آب کش بر چاه . (منتهی الارب ).
ایستادنگاهلغتنامه دهخداایستادنگاه . [ دَ ] (اِ مرکب ) مقام . وقف . جای توقف و ایستادن : صوط؛ آواز آب که ایستادنگاه او تنگ و دراز باشد. منهوه ؛ ایستادنگاه آب . (منتهی الارب ).
ایستادنیلغتنامه دهخداایستادنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) لایق ایستادن . شایسته ٔ قیام . مقابل نشستنی . (فرهنگ فارسی معین ). آنچه لایق ایستادن باشد.