استقیلالغتنامه دهخدااستقیلا. [ اُ ت ُ ] (اِخ ) پهلوانی تورانی در لشکر افراسیاب . (برهان ) (سروری ) (مؤید الفضلاء) : چو او بازگشت استقیلا چو گردبیامد که با شاه جوید نبرد.فردوسی .
استکلاءلغتنامه دهخدااستکلاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بسیارگیاه گردیدن زمین . (منتهی الارب ). || تأخیر کردن . || زمان و مهلت و تأخیر خواستن . (منتهی الارب ).
اعتماددیکشنری عربی به فارسیتخصيص , منظورکردن (بودجه) , بستگي , وابستگي , موکول (بودن) , عدم استقلا ل , اتکاء متقابل
استغلالدیکشنری عربی به فارسیبهره برداري , انتفاع , استخراج , استثمار , استقلا ل , ازادي , بي نيازي از ديگران , سوء استفاده استعمار , بهره كشى , بهره بردارى
حديثدیکشنری عربی به فارسیگفتگو , صحبت , محاوره , عکس , محاوره کردن , سخن گفتن , سخنراني کردن , ادا کردن , مباحثه , قدرت استقلا ل
فرديةدیکشنری عربی به فارسیاصول استقلا ل فردي , اصول ازادي فردي در سياست و اقتصاد , اعتقاد به اينکه حقيقت ازجوهر هاي منفردي تشکيل يافته است , خصوصيات فردي , حالت انفرادي , تک روي , فرد گرايي , فرديت , شخصيت , وجود فردي