استدانةلغتنامه دهخدااستدانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) وام گرفتن . (منتهی الارب ). وام خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
مستدینلغتنامه دهخدامستدین . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استدانة. وام گیرنده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). آنکه وام می خواهد و وام می گیرد. || آنکه دادخواهی می کند. || قاضی . (ناظم الاطباء). رجوع به استدانة شود.
استدانةلغتنامه دهخدااستدانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) وام گرفتن . (منتهی الارب ). وام خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
نشاستدانهstarch granuleواژههای مصوب فرهنگستانساختار دانهای نشاسته متشکل از مخلوط آمیلوز و آمیلوپکتین که با آرایشی خاص در کنار هم قرار گرفتهاند متـ . ریزدانۀ نشاسته