استجنانلغتنامه دهخدااستجنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پوشیده گردیدن . (منتهی الارب ). پوشیده شدن . (زوزنی ). || دیوانه گردیدن . (منتهی الارب ). || طلب طرب کردن . (از منتهی الارب ).
استاجنانلغتنامه دهخدااستاجنان . [ اِ ] (اِخ ) یکی از نواحی انزان کوه هزارجریب . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 123 بخش انگلیسی ).
مستجنلغتنامه دهخدامستجن . [ م ُ ت َ ج ِن ن ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجنان . || پوشیده شده . (منتهی الارب ). || به طرب فراخواننده . (اقرب الموارد). رجوع به استجنان شود.
مستجنلغتنامه دهخدامستجن . [ م ُ ت َ ج َن ن ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجنان . || دیوانه و جن زده . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به استجنان شود.
پوشیدهلغتنامه دهخداپوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) بتن کرده . ملبس شده . مغطی . ملبس . بالباس . مقابل برهنه : و اندر این شهر [حران ، مستقر ملوک سودان ] مردان و زنان پوشیده اند و کودک تا ریش برآرد برهنه باشد. (حدود العالم ).زمین گاه پوشی