اردوگیریلغتنامه دهخدااردوگیری . [ اُ ] (حامص مرکب ) در زنبور عسل ، گروه گیری . رجوع به گروه گیری شود.
چاردیواریلغتنامه دهخداچاردیواری . [ دی ] (اِ مرکب ) خانه . محوطه ای که فقط چهار دیوار دارد بی هیچ بنای دیگر. جدیر؛ چاردیواری . (منتهی الارب ). جدرالجدار؛ چاردیواری ساخت . (منتهی الارب ).- امثال : چاردیواری اختیاری ؛ مثلی است که از آن آزادی
گاراژداریلغتنامه دهخداگاراژداری . (حامص مرکب ) عمل گاراژدار. گاراژ داشتن . به کار گاراژ پرداختن . رجوع به گاراژ و گاراژدار شود.
اردورفرهنگ فارسی معین(اُ دُ) [ فر. ] (اِ.) خوراکی معمولاً اشتهاآور که قبل از غذای اصلی خورده شود، پیش غذا. (فره ).