ملسلغتنامه دهخداملس . [ م َ ] (ع مص ) راندن سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تند دویدن ماده شتر و جز آن . (از اقرب الموارد). || آمیختن و
ملصلغتنامه دهخداملص . [ م َ ل ِ ] (ع ص ) رشاء ملص ؛ رسن دلو که تابان و لغزان باشد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). طناب دول که تابان و لغزان باشد و در دست گیر نکند. (ناظم الاطباء
ملثلغتنامه دهخداملث . [ ] (اِ) زدودن باشد از زنگ و شوخ و هرچه بدان ماند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 53).
ملثلغتنامه دهخداملث . [ م َ ] (ع مص ) کسی را به چرب سخنی از کاری بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). به چرب زبانی و سخن خوش خوشدل کردن کسی را و از کاری بازداشتن .
ملثلغتنامه دهخداملث . [ م َ / م َ ل َ ] (ع اِ) اول تاریکی شب . و گویند: اتیته ملث الظلام ؛ ای حین اختلطالبیاض بالسواد، یعنی وقت مغرب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اول تار
ملس هالغتنامه دهخداملس ها. [ م ُ ل ُ ] (اِخ ) مردمی بودند یونانی که در درون اپیر نزدیک دریاچه ٔ پئوم بونی یا ژانین سکنی گزیده بودند. (از ایران باستان ج 2 ص 1212 و 1213). مردم اپیر
ملسترملغتنامه دهخداملسترم . [ م َ رُ ] (اِخ ) معبری تنگ در دریای نروژ که جریان تند و گرداب گونه ای را در نزدیک جزایر لوفوتن به وجود می آورد. (از لاروس ).
ملس هالغتنامه دهخداملس ها. [ م ُ ل ُ ] (اِخ ) مردمی بودند یونانی که در درون اپیر نزدیک دریاچه ٔ پئوم بونی یا ژانین سکنی گزیده بودند. (از ایران باستان ج 2 ص 1212 و 1213). مردم اپیر