ثوللغتنامه دهخداثول . [ ث َ] (ع اِ) گروه زنبوران عسل . (واحد از لفظ خود ندارد). || نر از زنبور عسل . || خانه ٔ زنبوران عسل . || شوره ٔ درخت . || نره ٔ شتر. || غلاف نره ٔ شتر. ج
ثوللغتنامه دهخداثول . [ث َ ] (ع مص ) احمق گردیدن . || دیوانه شدن گرفتن . || ثولاء شدن گوسفند و آن استرخائی است در اعضای گوسفند یا دیوانگی گوسفند که چون بدو عارض شود تبعیت گوسفن
سوللغتنامه دهخداسول . (اِ) رنگ خاکستری مایل مر اسب و استر و خرالاغی را که خط سیاهی از کاکل تا دم کشیده شده باشد. (برهان ). رنگ خاکستری مایل بسیاهی در اسب و اشتر که نامبارک شمار
سوللغتنامه دهخداسول . [ س َ وَ ] (اِ) ناخن پای شتر که آنرا به عربی فرسن خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). || سم میش و بز و گوسفند و جز آن . (ناظم الاطباء). سبل . (فرهنگ رشیدی )
سوللغتنامه دهخداسول . [ س َ وَ ] (اِمص ) سستی و فروهشتگی زیر ناف . سستی و فروهشتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
صوللغتنامه دهخداصول . [ ص َ ] (ع مص ) حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن . (منتهی الارب ). حمله بردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ) (دهار) : صدهزاران گور ده شاخ ودلیرچ
ثؤلوللغتنامه دهخداثؤلول . [ ث ُءْ ] (ع اِ) آژخ . واروک . وارو. (زمخشری ). بالو. پالو. زَرَک . زَلق . مهک . زگیل . گندمه . بژه ٔ سپید پوست تن . ورمهای کوچکی بسیار سخت و مانند نخو
جزیره ٔ ثولیلغتنامه دهخداجزیره ٔ ثولی . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) یاتولی . این جزیره که در اقیانوس مغربی قرار دارد بعضی از شهرهای شمالی را از روی آن طول گرفته اند و این جزیره موازی با آخرین
ثؤلوللغتنامه دهخداثؤلول . [ ث ُءْ ] (ع اِ) آژخ . واروک . وارو. (زمخشری ). بالو. پالو. زَرَک . زَلق . مهک . زگیل . گندمه . بژه ٔ سپید پوست تن . ورمهای کوچکی بسیار سخت و مانند نخو
جزیره ٔ ثولیلغتنامه دهخداجزیره ٔ ثولی . [ ج َ رَ ی ِ ] (اِخ ) یاتولی . این جزیره که در اقیانوس مغربی قرار دارد بعضی از شهرهای شمالی را از روی آن طول گرفته اند و این جزیره موازی با آخرین
ثآلیللغتنامه دهخداثآلیل . [ ث َ ] (ع اِ) ج ِ ثؤلول . آژخها. ازخها و آن را به هندی سه گویند. (غیاث اللغة). زگیلها. || ثآلیل لسان ؛ درشتی هائی که بر بشره ٔ زبان است .