لغتنامه دهخدا
ارتباع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بهاران جائی بودن . (زوزنی ). بهاران بودن . (تاج المصادر بیهقی ). بجای بهاری مقیم شدن . اقامت کردن در بهاران بجائی . (منتهی الارب ). در بهار بجائی بودن یعنی در منزل بهاری . || بهار بخوردن . (زوزنی ). بهار خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). علف بهاری خورد