ناروافرهنگ مترادف و متضاد۱. حرام، نامشروع ۲. غیرجایز، ناحق، ناسزا، ناشایسته، ناشایست، نامعقول، ناوجه ۳. بیجا، ناکردنی، نبهره ۴. بد، سوء، ممنوع، نامعقول ۵. بیرونق، کاسد ≠ حلال
ناروادیکشنری فارسی به انگلیسیdiscriminatory, illegitimate, illicit, impermissible, inadvisable, inexpedient, injury, unfair, unjust, wrong
نارائجلغتنامه دهخدانارائج . [ ءِ ] (ص مرکب ) که رائج نیست . نارواج . کاسد. کساد. مقابل رائج . نارایج . رجوع به نارایج شود.
بیرونقلغتنامه دهخدابیرونق . [ رَ / رُو ن َ ](ص مرکب ) (از: بی + رونق ) کساد. بی مشتری . بی رواج .- بازار بی رونق ؛ بازار کساد. کاسد. نارواج . تق و لق . (یادداشت مؤلف ) : کار بیر
منحمقلغتنامه دهخدامنحمق . [ م ُ ح َ م ِ ] (ع ص ) خوارگردنده و تواضعکننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گول واحمق و خوار و آنکه کار احمقانه کند. (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد).
نارایجلغتنامه دهخدانارایج . [ ی ِ ] (ص مرکب ) نارائج . متاعی که قابل فروختن و داد و ستد نباشد. (ناظم الاطباء). || پولی که رایج و روان نبود. (ناظم الاطباء). که نارواج است . که رایج