اضحیانلغتنامه دهخدااضحیان . [ اِ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گیاهی است چون اقحوان . (از اقرب الموارد). || (ص ) روزی اضحیان ؛ یعنی روشن که در آن ابر نباشد.(از اقرب الموارد). روزی روشن . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || قمر اضحیان ؛ ماه روشن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء
ادهانلغتنامه دهخداادهان . [ اِ ] (ع مص ) ظاهر کردن خلاف باطن . (منتهی الارب ). مداهنه . (زوزنی ). مداهنت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || دروغ گفتن . || نفاق کردن . || پوشیدن . (آنندراج ). بپوشیدن . || صنعت کردن در سخن و جز آن . || خیانت کردن . || صاف گردانیدن . (منتهی الارب ). || غش کردن . (تا
ادهانلغتنامه دهخداادهان . [ اِدْ دِ ] (ع مص ) چرب شدن . || طلا کردن روغن بر خود. (منتهی الارب ). روغن مالیدن . خویشتن را بروغن چرب کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
اذعانلغتنامه دهخدااذعان . [ اِ ] (ع مص ) اقرار. اعتراف . اقرار کردن . (منتهی الارب ). خستو شدن . قبول کردن . شناختن . || گردن نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن . (منتهی الارب ). ذعن . رام شدن . (آنندراج ). فرمانبرداری و اطاعت . (غیاث اللغات ): انقیاد و اذعان بحدّی که امیر صدهزار [ را ] .
اذعاندیکشنری فارسی به انگلیسیacknowledgement, acknowledgment, admission, affirmation, concession, testament, testimony
اذعانفرهنگ فارسی معین( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اقرار کردن ، گردن نهادن . 2 - (مص ل .) فروتنی کردن ، فرمانبرداری .
سست اذعانلغتنامه دهخداسست اذعان . [ س ُ اِ ] (ص مرکب ) سست رای . (آنندراج ). ضعیف العقل و بی فراست . (ناظم الاطباء).
واجب الاذعانلغتنامه دهخداواجب الاذعان . [ ج ِ بُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) چیزی که اقرار به آن ناگزیر بود. (ناظم الاطباء) : فرمان واجب الاذعان صدور یافت . (حبیب السیر ج 3 ص 155).
اذعانلغتنامه دهخدااذعان . [ اِ ] (ع مص ) اقرار. اعتراف . اقرار کردن . (منتهی الارب ). خستو شدن . قبول کردن . شناختن . || گردن نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن . (منتهی الارب ). ذعن . رام شدن . (آنندراج ). فرمانبرداری و اطاعت . (غیاث اللغات ): انقیاد و اذعان بحدّی که امیر صدهزار [ را ] .