اذعاندیکشنری فارسی به انگلیسیacknowledgement, acknowledgment, admission, affirmation, concession, testament, testimony
اذعانلغتنامه دهخدااذعان . [ اِ ] (ع مص ) اقرار. اعتراف . اقرار کردن . (منتهی الارب ). خستو شدن . قبول کردن . شناختن . || گردن نهادن . (تاج المصادر بیهقی ). گردن دادن . (منتهی الا
اذعانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. اقرار کردن؛ گردن نهادن؛ اقرار؛ اعتراف.۲. [قدیمی] فرمانبرداری؛ اطاعت.
اظعانلغتنامه دهخدااظعان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ ظعینة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ ظُعُن و ظُعن و ظعائِن . جج ِ ظعینة. (اقرب الموارد). ظعُنات . (اقرب الموارد) (متن اللغة). ج ِ
اظعانلغتنامه دهخدااظعان . [ اِظْ ظِ ] (ع مص ) سوار گردیدن زن هوده را. گویند: هذا بعیر تظعنه المراءة؛ ای ترکبه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اظعان هودج ؛ سوار
اظعانلغتنامه دهخدااظعان .[ اِ ] (ع مص ) سیر دادن کسی را. حرکت دادن کسی را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). روان گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). کوچ کنانیدن . || راندن . || برد
اذعان کردندیکشنری فارسی به انگلیسیacknowledge, affirm, accept, allow, avow, concede, confess, grant, own, profess, recognize, yield