کیالغتنامه دهخداکیا. (ص ، اِ) به معنی کی است که پادشاه بزرگ جبار باشد. (برهان ). به معنی پادشاه بزرگ . (آنندراج ). کی و پادشاه بزرگ . (ناظم الاطباء). پادشاه . (فرهنگ فارسی معین
کیاواژهنامه آزاد(روستای خلار، استان فارس) کُیا؟ کجا؟ (گویش خلاری مرکب از بستکی و لاری و پهلوی است. این روستا در دو منزلی شمال غرب شیراز قرار دارد.)
کیعلغتنامه دهخداکیع. [ ک َ ] (ع مص ) بددل شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ترسیدن و دل بد کردن از چیزی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): کعت عنه کیعاً و کَیْعوعةً؛ ترسیدم
کیازندلغتنامه دهخداکیازند. [ زَ ] (اِ مرکب ) به معنی پادشاه بزرگ و عظیم باشد، چه کیا پادشاه و زند بزرگ و عظیم را گویند. (برهان ). به معنی پادشاه بزرگ و عظیم الشأن است ، چه کیا به
کیاالهراسیلغتنامه دهخداکیاالهراسی . [ یَل ْ هََ / هََرْ را ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن محمدبن علی طبری ، ملقب به عمادالدین و معروف به کیاالهراسی . فقیه شافعی و مفسر. در طبرستان ولادت یاف