ابواسحاق مروزیلغتنامه دهخداابواسحاق مروزی . [ اَ اِ ق ِ م َ وَ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق ابراهیم بن احمدبن اسحاق المروزی خالدآبادی شود.
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن محمدبن صالح . رجوع به ابن اقلیدس ابواسحاق ابراهیم شود.
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن حبیب سقطی طبری . رجوع به ابراهیم بن حبیب سقطی ... شود.
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن حمادبن اسحاق . فقیه مالکی . رجوع به ابراهیم بن حمادبن اسحاق ... شود.
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن سعد زهری . رجوع به ابراهیم ... شود.
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن سعد علوی . رجوع به ابراهیم ... شود.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عامر مکنی به ابوحامد مروالروذی . فقیه شافعی شاگرد ابواسحاق مروزی و او صاحب تصانیفی بوده از جمله : کتاب جامع الکبیر و شرح مختصر مزنی
ابن قطانلغتنامه دهخداابن قطان . [ اِ ن ُ ق َطْ طا ] (اِخ ) ابوالحسین احمدبن محمدبغدادی . از فقهای شافعی . او تلمیذ ابن سریج و ابواسحاق مروزی بود و در بغداد تدریس فقه میکرد. وی را چن
ابوالحسنلغتنامه دهخداابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) محمدبن علی بن سهل ماسرجسی نیشابوری . فقیه شافعی . یکی از ائمه ٔ فقهاء خراسان ، صاحب ابواسحاق مروزی و همسفر او به مصر. پس
دارکیلغتنامه دهخدادارکی . [ رَ ] (اِخ ) عبدالعزیزبن عبداﷲبن محمدبن عبدالعزیز. کنیه ٔ او ابوالقاسم شهرت او دارکی و از بزرگان فقهای شافعی بود. فقه را از ابواسحاق مروزی و حدیث را از
زجاجیلغتنامه دهخدازجاجی . [ زُ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمدبن ابراهیم بن محمد، مکنی به ابواسحاق مروزی . از اهل مرو بود و در بغداد حدیث میگفت . از ابوحامد احمدبن محمدبن عباس سوسقانی و